شعر
کسی هست که همچنان زیر آوار نفس می کشد . باور کن دارد نفس می کشد .
گوش کن :
با اینکه دنبال رد پا گشتن به خودی خود کار جالبیه و از بقیه کار ها ی روزمره گاهی عاقلانه تر به نظر می رسه ولی پیدا کردن این رد پا در ادبیات ، آنهم ادبیات الکترونیکی ... نمی دونم . شاید من زمان مناسبی رو برای به روز کردن وبلاگم انتخاب نکردم ولی در هر حال تصمیم دارم این پست رو با تکه ای از شاملو شروع کنم و با یک کار سپید از خودم تمام کنم :
ودریغا ،
ای آشنای خون من ای همسفر گریز
آنها که دانستند
چه بی گناه در این دوزخ بی عدالت سوختم
در شماره
ازگناهان تو کمترند .
و اما کار سپید :
می ترکانم
جوش های روی صورتم را
از حرص
بادکنک توی دهانم را
از صبح
و شمای توی سرم را
از وقتی که فراموش کرده ام
اگر مرا سر راه نمی گذاشتند
مثلا کجا می گذاشتند ؟
تفاوت بزرگم با موسی در این است
که شهر کودکیم رودخانه نداشت
از لحاظ زبان ایراد دارم
دراز است ،
از لحاظ فرم
که می بینید !
و ،
اگر در دنیا
چیز با محتوایی سراغ دارید ،
روی مال من هم حساب کنید .
سلام .... احوال شما ؟ .... مزاحم شدم بگم به روزم .
سلام شاملو ... منم با شاملو بروزم ... جالبه... شاملو خودش کافيه واسه اينکه بخونی و حال کنی.. واسه انتخاب خوبت ممنون
خيلی جالب است. ولی خيلی عجيب تر از آن استن که بتوانم ديدن چنين وبلاگی را به راحتی هضم کنم. ميدانی چرا؟ نور توی تاريکی مثال پوسيده ي خوبيست نه؟
سلام خانم اکرامی با غزلی شکننده بروزم
سلام! با روزم
سلام خانم اکرمی. خسته نباشيد. شعر خوبی بود. هم مال شاملو هم مال شما. تا بامداد غزلم هم افتتاح شد... .
سلام. بر تو هنوز باقیست آن اتهام آتش... با یک غزل به روزم و منتظر نظرات شما.
سلام عزيز! با مطلبي تحت عنوان « چگونه ياد گرفتم دست از نگراني دست بردارم و به بمب اتم عشق بورزم! » ، پاسخ به سوالات دوستان و يك شعر تازه به روزم!! منتظرت هستم...
بد نيست!لگد زده به هرچی شعر ه!خدا پدر نيما رو رحمت کنه حداقل با اين چيزی که اختراع کرد خيلی ها رو به مراد دلشون رسوند!موفق وخندان باشيد.سعيد
سلام به روزم سر بزن